معنی مبتکر شعر سپید

حل جدول

فارسی به انگلیسی

شعر سپید

Blank Verse


مبتکر

Original, Innovator, Inventive, Originator, Pathfinder, Resourceful

لغت نامه دهخدا

مبتکر

مبتکر. [م ُ ت َ ک َ] (ع ص) ابتکارشده. ابداع شده. نوآورده.

مبتکر. [م ُ ت َ ک ِ] (ع ص) آن که بامداد برخیزد. (آنندراج). برخیزنده ٔ بامداد. || آن که پگاه می آید. (ناظم الاطباء). || آن که میوه ٔ اول رسیده خورد. (آنندراج). خورنده ٔ نوبر میوه ها. (ناظم الاطباء). || کسی که دررسد آغاز خطبه را. (آنندراج). دررسنده آغاز خطبه را. || رباینده ٔ بکارت دختر. (ناظم الاطباء). || ابتکارکننده. نوآورنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه چیز تازه پدید آرد.

واژه پیشنهادی

اطلاعات عمومی

فرهنگ معین

مبتکر

(مُ تَ کِ) [ع.] (ص.) کسی که چیز تازه ای به وجود آورده باشد.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مبتکر

نوآور

فارسی به عربی

مبتکر

مبدع، مخترع، منشی

عربی به فارسی

مبتکر

نو اور , بدعت گذار

فرهنگ عمید

مبتکر

کسی که چیز تازه‌ای به ‌وجود بیاورد، ابتکارکننده،

کلمات بیگانه به فارسی

مبتکر

نوآور

مترادف و متضاد زبان فارسی

مبتکر

صفت آفرینشگر، باابتکار، خلاق، مبتدع، مبدع، مخترع، نوآور

معادل ابجد

مبتکر شعر سپید

1308

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری